مونالیزا با کمی ریش و سیبیل

با خط زخمی عمیق بر پیشانی

مونالیزا با کمی ریش و سیبیل

با خط زخمی عمیق بر پیشانی

 

به چشمهایم هزاران هزار قطره اشک بدهکارم 

 

و به لبهایم هزاران هزار لبخند 

   

برای تصفیه حساب با لبهایم به کمکت محتاجم 

 

اگر نه باید با چشمهایم تصفیه حساب کنم... نه ! 

 

نخواهم کرد !  

 

حتا اگر به زندان تنهایی افتم .. پشت میله های غم 

 

روزها انتظارت را خواهم کشید... 

  

مرا آزاد کن 

 

مرا پیش لبهایم شرمنده نکن 

 

مرا 

 

تو 

 

بیا 

 

 

 



اندک ایامی دیگر


یار به خانه ی دل بازگردد و


درخت خشکیده ی دل غرق در زمستان این فراق


دگر بار شکوفه خواهند داد


و میوه ای خواهند شد


به نام لبخند 





زمین


ای زمین عزیز !


یا دهن باز کن و مارا در خود فرو ببر


اگر نه


پس دهن باز کن ما در تو فرو کنیم




من به ادامه ی این زندگی خوشبین نیستم


اما مخالفتی هم ندارم




اندک خاطراتی کوچک و روشن از گذشته


که شدند


امیدی بزرگ و تاریک برای آینده